نهایه الاشراف جلد3
بیگمان، آنان که در پیداناییاند و در طلب شکوهِ جان، به حریمِ کتب عرفان پا نهادهاند، با نامِ گرانسنگ «أوصافُ الأشراف» آشنایند؛ گوهری ناب از خواجهی حکمت، نصیرالدین طوسی، که راهِ رستگاری را از خاکدانِ نفس تا اوجِ ملکوت، نقش میزند و چراغی است فراسوی تاریکیهای خودپرستی.
اینک، شرحی ژرف و دلنشین بر این دریای بیکران، به قلمِ عارفی بزرگ، حضرت آیتالله رمضانی، که چون خورشیدی، زوایای پنهان این گنجینه را روشن ساخته و رازهای سلوک را از پرده برون انداخته است. این شرح، تنها تفسیرِ الفبا نیست، که نقشهای است استوار برای آنان که خواهان اوجند و مشتاقِ پرواز.
«أوصاف الأشراف» کتابی برای زیستن است؛ ندایی است برای بیداری دلهای خفته، و دستاویزی است برای جانهای تشنهی وصال. و اینک، جلد سوم این شرحِ باشکوه، چونان نگینی درخشان، در برابر طالبان حقیقت میدرخشد.
ای رهروِ طریقِ معرفت!
اگر در جستجوی نوری برای رهسپاری،اگر در آرزوی آینهای برای دیدارِ جمالِ حق، و اگر خواهان نقشهای برای پیمودن راهی، اینک زمانِ آن فرا رسیده است. این کتاب، تنها کاغذ و مرکب نیست؛ سفری است به فراسوی خویشتن، و دری است به سوی افقهای بیپایانِ کمال.
برخیز!
قلهها انتظار میکشند،و جانهای بزرگ، در طلب همنفسیاند. جلد سوم شرح «أوصاف الأشراف» را بگشای و رازهایِ شدن را از زبانِ عارفانی بیاموز که پیش از این، این راه را پیمودهاند.
همین امروز، گام در مسیر نور بگذار و بگذار وجودت، با خواندن این سطور، به ملکوت پرواز کند.
در سایهسار شرح ارادت و شوق و محبت و توکل
ای طلبهی معنا!
این جلد سوم،پرده از اسرار آن رشتههای ناپیدا برمیدارد که جان سالک را به معشوق ازل میپیوندد. اینجا سخن از ارادت است؛ از آن آتش مقدسی که در جان میافروزد و هر چه غیر اوست را خاکستر میکند. ارادت، سرآغاز است؛ همان گردن نهادن و فروتنی است که درِ قلعهی کبریا را میگشاید.
و سپس، شوق، آن تیزپرواز بیقرار، که بالهای روح را میگشاید و از کهکشان نفس فراتر میبرد. شوق، آرامش در طلب است و بیتابی در وصال. اینجاست که دل، چنان پر میزند که دیگر هیچ قفسی را تاب نمیآورد.
از پیِ شوق، محبت میآید؛ آن دریای بیکرانی که شوق را در خود غرق میکند و جان را به رنگ جمال محبوب درمیآورد. محبت، دیگر خواهش نیست، بخشش است. عطیّهای است از سوی معبود که سالک را از خودبیخود میکند.
و در این میان، توکل، همان لنگر استواری است که کشتی وجود را در امواج خروشان هستی، به ساحل امن “حسبنا الله و نعم الوکیل” میرساند. توکل، رها کردنِ تعلقها و دست در دستِ ذات بیهمتایی نهادن است؛ همان وادی امنی که هر هراسی در آن میمیرد.
و در نهایت، این همه، مسافر را به ایستگاه فنا میرساند.
فنا؛آن اوج سلوک، آن نقطهی اتصال.
فنا،نیست شدنِ خودِ خیالی در آینهی حضرت حق است. آنجا که “من” میسوزد و “او” میماند. آنجا که ذره، در خورشید محو میشود و فانی در بقای الهی میشکفد.
پس ای همسفر!
بشتاب! که این صفحات، نسیمی از جانب یار است برای دلهای بیقرار.


نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.